این داستان را با لهجه بخوانید

چشمم به در مدرسه بود تا بلکه بالاخره مادرم بیاید. دوست داشتم امروز زودتر از هر روز دیگری می‌رسید. گیره‌ها را گرفته بودم توی مشتم و ثانیه به ثانیه نگاهشان می‌کردم. عروسک بووکه‌بارانه پشت پنجره‌ی اتاق مدیر بود. دوست داشتم یکی از گیره‌ها را به او بدهم و گیره‌ی دیگر را به مادرم بدهم اما بووکه‌بارانه خودش دو تا گیره‌سر زیبا داشت. خواستم بروم دست بووکه بارانه را بگیرم و بیاورم توی حیاط زیر باران با او بازی کنم اما ترسیدم مدیر مدرسه جریمه‌ام کند و گیره‌های قشنگم را از من بگیرد.

130،000 تومان

شناسه محصول: 9786223430121 دسته: ,